نظریه مالی تورم
در نظریه مالی، ترازنامه بانک مرکزی به خود خود مهم نیست! به این مثال دقت کنید: در دهه اخیر، فدرال رزرو در جریان برنامه تسهیل کمی (QE) حجم عظیمی اوراق خزانه را از موسسات مالی خریده است. از دید نظریه سنتی، چون ترازنامه بانک مرکزی متورم شده است و نقدینگی بالا رفته، باید تورم عظیمی خلق میشد!
در حالیکه از دید نظریه مالی (Fiscal) با این عملیات اتفاق خاصی نیفتاده است که برای تورم مهم باشد! یعنی چی؟ چرا؟ چون بدهی دولت به جامعه همان است که قبلا بود، فقط «دست به دست» شده است: فدرال رزرو اوراق بدهی دولت را برداشته و به جایش پول تحویل موسسات مالی داده است. به زبان دیگر،
ترکیب بدهی دولت نیست ولی سطح آن مهم است، جامعه به کل اوراق و پول نگاه میکند، برای تعیین رفتارهای تورمی. رویکرد سنتی، نقش اوراق خزانه یا در واقعیت عملیات مالی دولت در تورم را کنار میگذارد.